نور خدا را ببین در سحرِ کوه طور
سوز مناجات کیست؟ یَبعثُ مَن فی القبور
گرم نماز شباند دلخوشی زینباند
محفل یاران عشق هیأت اصحاب نور
دشت، سراسر سکوت وجه خدا در قنوت
إنَّ لک فی النهار… آه از آن نفخ صور
ناشئهُالیل هم تشنۀ ترتیل توست
إنَّ لک فی النهار… آه که یوم النّشور
إنَّ لک فی النهار… رأس تو بر روی نی
إنَّ لک فی النهار… رأس تو کنج تنور
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک
عرش خدا ولوله ارض و سما در قیام
وای حسین کشته شد روضه همین والسلام
ماه محرم کجاست؟ صاحب این دم کجاست؟
سینهزنان را ببین در عطش انتقام
روضه به آخر رسید گریه ولی ناتمام
نالۀ جانسوز کیست از حرمت صبح و شام
و أهلُکَ کالعَبید و صُفُّدوا فی الحدید
باید از اینجا به بعد روضه بخواند امام
تا تو شدی کشته ما بیسر و سامان شدیم
غلغله شد در حرم ولوله شد در خیام
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک
اول دلتنگی است تازه شب آخری
چه کردی ای روضهخوان چه کردی ای منبری
ای که به عشقت دچار»… «عجب گلی روزگار
بر لب ما سالهاست که میکند دلبری
عشرت عالم فروخت» هر که دمی دید سوخت
رأس تو را در تنور خونی و خاکستری
جان یارالی جان حسین حامی قرآن حسین
میکُشدم داغ تو… خاصه اگر آذری
با تو اگر سرنوشت برد مرا در بهشت
باز بسوزاندم این دو دمِ کوثری
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک
نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک