پروانه های پر شکسته
دل ها همه در خون نشسته
دست بریده پای خسته
ببین چه شور و غوغایی
ندیده غیر زیبایی
ای آسمان چرا گرفتی
راه دل مرا گرفتی
گویا توام عزا گرفتی
ببین چه شور و غوغایی
که زینب است و تنهایی
ای دریای تشنه جان داده بگو
چه کنم بی تو به درد اسیری
ای خورشید بر خاک افتاده بگو
چه کنم با شب سرد اسیری
ای سرو خونینه آزاده بگو
با منه خسته چه کرده اسیری