زان یار دل نوازم ، شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی ، بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت ، هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را ، مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را ، آبی نمیدهد کس
گویا ولی شناسان ، رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ، ای دل مپیچ کانجا
سر ها بریده بینی ، بی جرم و بی جنایت
در این شب سیاهم ، گمگشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ، ای کوکب هدایت