سربندش رو بستم
شد راهی جبهه
از زیر قرآن رد شد
دست من رو بوسید
آروم آروم قلبم
غرق بغضی بی حد شد
چشمام به درِ خونمون، نگرون
قلبم شده بود پُرِ خون، نگرون
هر بار که شهیدی اومد خبرش
من بودم و گریه کنون، نگرون
نیمه جون نگرون
قصه تولد بچمو من نمیبرم از یاد
پسر منو روز تاسوعا حضرت ابالفضل داد
گفتن که برگشته
با جسم بی جونش
گفتن جدا شد دستاش
گفتم یا ابالفضل
بچهم نذر تو شد
دستش رو بگیری کاش
گفتن افتاده روی مین، پسرم
افتاد با صورت رو زمین، پسرم
گفتن که چشاش پر خون شده بود
مثل گل ام بنین، پسرم
رو زمین پسرم
زیر لب میگم به فدای دست بریدهی عباس
به فدای چشمای تار و مشک دریدهی عباس
من موندم با حسرت
که توو راه این عشق
سهمم خیلی کم بوده
کم بودن فرزندام
تا وقف این راه شن
این تنها غصهم بوده
آرومه دلم به دعای امام
قربون سکوت و صدای امام
جونم، جوونم بشه نذر نگاش
این دسته گلم به فدای امام
به فدای امام
کاشکی مثل ام بنین منم چارتا بچه داشتم کاش
تا جوونامو توو راه خدا تا ابد میذاشتم کاش