یه روزی که دلتنگ بودم از احوال روزگار
راهی شدم سوی صحن تو با قلب بیقرار
از غصهها داشتم اما رو دوشم یه کولهبار
تا که نشستم یک گوشه چشمام شد ابر بهار
نگاهم یه دفعه افتاد، به دیوار تو صحن عتیق
چه زیبا نوشته بودن: «اَلاِمام اَنیسُ الرَّفیق»
ای همدم تنهایی دلم تو این دنیا
یک نگاه تو مرهم همه درد و غمها
صحن تو برای دل منه دارالشِفا
یا امام رضا یا امام رضا مولا مولا