یا ثامن الائمّه،من از کثرت گناه
در بارگاه قدس تو آورده ام پناه
چندان اسیر هوی و هوس شدم
تا موی من سپید شد و روی من سیاه
تا در جوار قرب تو یابم مگر که ره
اینک ز ره رسیده پشیمان و عذر خواه
قومی به اشتباه،گرم نیک بشمرند
چون نیستم،نشود بر من اشتباه
ای آن که از نگاه تو احیاست عالمی
باشد که بفکنی به من از مرحمت نگاه
خاکم به سر،که طعن رقیبان کُشَد مرا
گر خاکسار خویش نگیری ز خاک راه
دنیا طلب نیم،که بخواهم ز حضرتت
جاه و جلالِ دنیوی و بزم و دستگاه
کوته نظر نیم،که کنم کیمیا طلب
تا همچو دیگران دَهِیَم زین نمد کلاه
کالای معرفت ز تو دارم امید و بس
بی معرفت چگونه شناسد گدا ز شاه؟
آن معرفت،که خوب تر از این شناسمت
آن معرفت،که پی بَرَمَت بر مقام و جاه
هر چند در طریقه توحید و حکم شرع
حاجت زغیر حق طلبیدن بود گناه
من غیر حق ندانمت ای منبع کرم
وز حق جدا نخوانمت ای مظهر الاه
گر زانچه گفته ام نه دلم با زبان یکی است
رویم سیاه گردد و عمرم شود تباه