صدا آری صدا جان جهان را زیر و رو می کرد
پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می کرد
.
نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه
صدایی که شب معراج با او گفتگو می کرد
.
نمی دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش
عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می کرد
.
خدا آن شب سخن می گفت با صوت یداللهی
خدا پیش محمد دست خود را داشت رو می کرد
.
خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع
علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می کرد
.
نفهمیدیم مولا را … نفهمیدیم بعد از جنگ
علی شمشیر را با اشک هایش شست و شو می کرد
.
اگر او یازده تن را به جای خود نمی آورد
چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می کرد