چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من

 

به ماه روضه تو خویش را رساندم من 

 

چگونه شکر بگویم اجل امانم داد  

 

که باز چشم تر من به بیرقت افتاد 

 

چه قدر شور دلم زد به ماه غم نرسم 

 

به زیرسایه این بیرق و علم نرسم 

 

به شوق این دهه ی شور وماتمت آقا 

 

تمام سال شمردم همه نفس ها را 

 

چگونه شکر بگویم که باز گریانم  

 

شبیه زلف پریشان تو پریشانم 

 

تمام ترس من این بود با دلی حیران 

 

شب رقیه نباشم میان گریه کنان 

 

امان دهید خودم بین روضه میمیرم 

 

شب ششم جگرم را به دست میگیرم 

 

برای روضه هفتم چه نذرها کردم 

 

که لای لای بخوانم به دور اوگردم 

 

سپرده ام به دو دستم کند گریبان چاک 

 

برای آن همه اکبر که اوفتاده به خاک 

 

میان روضه سقا که جان به لب آید 

 

شبیه دخترکان تو لطمه خواهم زد 

 

 

به چشم گفته ام از اشک پر کند مشکی 

 

مگر ز شرم نریزد دگر عمو اشکی 

 

شب دهم نفسم را دگر نمی خواهم 

 

برای شام عزایت سحر نمیخواهم 

 

تمام حاجتم این است تا که ظهر دهم 

 

جنازه ام برود روی دوش این مردم 

 

همان زمان که سماوات بر زمین افتاد 

 

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد 

 

میان خیل شغالان فتاد چون شیری 

 

یکی به نیزه زد و دیگری به شمشیری 

 

همه زدندو سپس شمر آمد و خنجر 

 

نشست روی ورق های مصحف پرپر 

 

برید سر زتنت با دوازده ضربه  

 

جداشد اخر سرعرش از تن کعبه 

 



مطالب مرتبط

آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده
آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده

پنج شنبه, 02 تیر 1401

پخش
شده حرف دلتو یه عمر
شده حرف دلتو یه عمر

چهار شنبه, 15 تیر 1401

پخش
حسن مولا
حسن مولا

پنج شنبه, 13 مرداد 1401

پخش
بقیع و باید مثل عرش کنن
بقیع و باید مثل عرش کنن

پنج شنبه, 13 مرداد 1401

پخش