دست رَد مَزَن عمو تو رو خدا به من
بیا خودت ببین بازو بندی که داره بهم بابام حسن
اشک این بچه یتیم در نیار دلم میگیره
هر شب از دوری بابام حسن گریم می گیره
وقتی غربتت رو می بینم وجودم غم می گیره
دست رَد مَزَن عمو تو رو خدا به من
بیا خودت ببین بازو بندی که داره بهم بابام حسن
علی اکبرت رفت شیرازه لشکرت رفت
بزار برم حالا که اربا اربا پسرت رفت
گریه گریه گریه حتی بشیه علیهما