بسته از خون دلم راهِ تماشا شده است
تشنگيِّ لبِ تو حيرت دريا شده است
مادرت امّ بنين نيست اگر بر سر ِ تو
همه يِ دشت پُر از گريه يِ زهرا شده است
داغ ِ دستِ قلم و مشك و علم پيرم كرد
بي تو ناچيزترينم، كمرم تا شده است
بين اين لشگر ِ سرمستِ غرور از بدنت
پاسخ گريه يِ من خنده و هورا شده است
قسمتي از سر ِ تو ريخته بر شانه يِ تو
واي بر من چقدر زخم ِ سرت وا شده است
اين تمام بدنت نيست علمدار رشيد
چقدر فاصله در قَدِّ تو پيدا شده است
گرچه بعد از رويِ زين نقش ِ زمينت كردند
تكه هايِ بدنت بر سر ِ من پا شده است
كاسه ي چشم كجا؟ حجم ِسر ِ تير كجا؟
آه در چشم تو شمشير ِ سه پر جا شده است
ميكشم تير من از چشم تو برخيز و ببين
چقدر چشم حرامي به حرم وا شده است
خيمه ي دختر من بي تو در امنيّت نيست
سايه يِ كعبه نِيِ حرمله پيدا شده است