ای صدای سوختن ها در نیستان دل من
زلف تو بر نیزه چون حال پریشان دل من
در غمت چون لاله، پنهان سوختن را دوست دارم
داغ تو سر می گذارد روی دامان دل من
نام زیبایت سکوت بغض هایم را شکسته
ای صدای پای باران در بیابان دل من
عابس و حرّ و زهیرم، من حبیبم من بریرم
از شهیدان تو خالی نیست، میدان دل من
پاره شد بند دلم از گریه ها، سیلی روان شد
چون رقیه ماند تنها، کنج ویرانه دل من
ای اذان آه بر گلدسته های بی زمانی
ای نماز بی قراری در شبستان دل من
آفتاب مهر تو آه ای امام تشنه کامم
آمده از کربلا سوی خراسان دل من
کاش می شد می پذیرفتی سر ناقابلم را
کاش امضا می شد از خون، عهد و پیمان دل من