خوش اومدی بابایی
چرا دیدن من با تشت زر اومدی
میخواستم آغوشتو
کجا مونده پاهات که با سر اومدی
انگار آتیش تنور موتو سوزونده بابا
رد اون خنجر کند رو رگهات مونده بابا
بابایی ای بابایی
------------------------------
از جون سیرم بابایی
مثه مادر ازت رو می گیرم بابایی
گم شده بودمو زجر
اونقدر منو زد تا بمیرم بابایی
پای زخمات می سوزم پای زخمام تو بسوز
رو پهلوم حس می کنم جای پاهاشو هنوز
بابایی ای بابایی