گفته بودم بهش تووی خیمه نمی‌شینم

من به غیر از عمو، هیچ‌کسی رو نمی‌بینم

 

عمّه جان! دستمو رها نمی‌کنی چرا؟!

من می‌خوام با عمو برم به روی نیزه‌ها

روی سینه‌ی عمو، نشسته شمر بی‌حیا

 

دارن آماده میشن

بریزن توو خیمه‌ها

 

تشنمه؛ بذار برم به دریا برسم

از روو دستای عمو به بابا برسم

زیر دست‌وپا برم به زهرا برسم

 

گفته بودم بهش که من از خون نمی‌ترسم

از چیزی جز فراق «عمو جون» نمی‌ترسم

 

عمّه جانم! توروخدا بهم نگو بمون

ببین از هر ر‌گ‌اش، بلنده فوّاره‌ی خون

سمت قتلگا دارن می‌برنش کشون‌کشون

 

عمّه جون! میگه بابام

خودت رو برسون

 

بی عمو برای من، بهشتم قفسه

بس‌که خون رفته ازش، دیگه بی‌نفسه

من میرم تا که خدا به دادم برسه

 

از دل خیمه‌ها، آتیش شعله‌ور اومد

سپر یوسف فاطمه، بی‌سپر اومد

 

از خدا بی‌خبرا! چند نفر به یک نفر

راهو وا کنید؛ اومد از خیمه، آخرین پسر

پیش تیغ حرمله، میشم برات سینه‌سپر

 

دست خالیم سپر شد

برات آخر سر

 

نیزه‌ی بغض تو رو، روو قلبم زدنو

می‌شنوم حالا صدای بابام حسنو

مثل تو، بابام حسن بغل کرده منو

 

 



مطالب مرتبط

دیوونه منم...
دیوونه منم...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش
خونمون این طرفه
خونمون این طرفه

پنج شنبه, 03 بهمن 1398

پخش
مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش