قطرهقطره اشکام، یار لحظههامه؛ همدم چشامه
دونهدونه زخمام، یادگار شامه؛ عمریه باهامه
بعد تو من و غمها
همه روزام، همه شبها
کلُّ یومٍ عاشورا
بیا من رو ببر بابا
خسته و شکسته، همسفر شدم با قاتل تو بابا
من با دست بسته، بین نیزهدارا، بین دشت و صحرا
اونهمه سر پرپر
سر قاسم، سر اکبر
پیش چشمای مادر
روی نیزه، علیاصغر
مونده یادگاریت روی این پروبال؛ داغ این چهل سال
یادته کنارت رفته بودم از حال روی خاک گودال
بین بوریا بودی
توو آغوش خدا بودی
غرق زخم و غرق خون
رو خاک کربلا بود