اي با دو تيغ ابرو دل برده اي به غارت
مي لرزد آسمان از هو هوي ذوالفقارت
اي بانگ موج دريا اي قرش دليران
اي در کمند مشتت غوغاي شرزه شيران
از گوشه نگاهت باران و باد و طوفان
لرزه بر افکني دشت نبرد و ميدان
--
مي لرزد آسمان از هوهوي ذوالفقارت
--
تنها تر از هميشه بر تارک شهامت
محشر نموده تيغت اي هيبتت قيامت
پاشيده دشمن از هم از گام استوارت
مي لرزد آسمان از هوهوي ذوالفقارت
--
از رعد فاطميت از برق حيدريت
پيچيده در دوعالم وصف دلاوريت
ميدان دخيل بسته بر نام آخر حق
هنگام رزمت آيد الله اکبر حق
در اوج مرد و مردي کس نيست در کنارت
مي لرزد آسمان از هوهوي ذوالفقارت
--
چشمش قيامت افروز ديوانه کرده مارا
جبريل مي سرايد آواي لافتا را
عباس قد کشيده در زير دست حيدر
دل مي برد ابالفضل با ضرب شست حيدر
با هر تپش به راهت زهراست بي قرارت
مي لرزد آسمان از هوهوي ذوالفقارت