یه کهنه خنجر به روی حنجر
دوازده ضربه غریب مادر
با چشمای تر با حالی مضطر
میگفتی برگرد به خیمه خواهر
مقصد نیزه ها شد بدنت
جای سالم نموند روی تنت
غارت عمامه جای خودش
بردن انگشتر و پیروهنت
وای شمر بی حیا و پست حرمت تو رو شکست
لرزه افتاد به زمین تا روی سینت نشست
وای ای وای ای وای