غریبانه قدم می‌زد میان کوچه‌ها تنها

سفیر افتاد بین کوفیان بی‌وفا تنها

 

نماز خویش را خواند و نگاهی پشت سر انداخت

نمیشد باورش خوانده‌ست تعقیبات را تنها

 

به‌جز آن زن که مردانه رسید و میزبانش شد

رها کردند مسلم را غریب و آشنا تنها

 

دلش می‌خواست بهر دلبرش پیغام بفرستد

میا کوفه؛ اگرهم آمدی تنها بیا، تنها

 

بمیرم ای عزیز فاطمه در گودی گودال

تو ماندی و سنان و زجر و شمر بی‌حیا تنها

 

سر پیراهنت دعوا شد امّا رأس پاکت را

سرفرصت رسید و ذبح کردش از قفا تنها

 

بمیرم آن‌که عالم زیر دینش بود

از این دنیا نصیبش شد فقط یک بوریا تنها



مطالب مرتبط

مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش
بسم رب النور نور کرب و بلا
بسم رب النور نور کرب و بلا

دو شنبه, 27 مرداد 1399

پخش
خونمون این طرفه
خونمون این طرفه

پنج شنبه, 03 بهمن 1398

پخش