فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم
نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم
قدسیان در، سوگ و ماتم، سر به سر بر زانوی غم
عرش اعظم، در عزای، اشرف اولاد آدم
آه و واویلا از این غم (۳)
فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم
نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم
محتشم از صید افتاده به هامون بگو
مرثیهی کشتهی ناشده مدفون بگو
محتشم با، ما بگو از، روضهی کشتی و طوفان
دیو و دد بود، جمله سیراب، تشنه بود اما سلیمان
آه و واویلا از این غم (۳)
فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم
نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم
از سفر، حج خود میرسد این کاروان
بخوان تو ای، محتشم مرثیهای خونچکان
محتشم با، ما بگو باز، در لباس استعاره
ماهی در خون فتاده، زخمش افزون از ستاره
آه و واویلا از این غم (۳)
فصل عزا، آمده نوحه بخوان محتشم
نوحه بخوان، از همان مرثیهی محترم