جز سفرهی کرامت مولی الموالیام
حاجت نبرده پیش کسی دستِخالیام
از تو به غیر مهر و محبت ندیدهام
با اینکه دیدهای چه قدر لاابالیام
ای چشمهی نگاه تو آیینهی بهشت
من تشنه کام جرعهای از آن زلالیام
یک روز میرسد که بغل میکنی مرا
هرشب اسیر ساحت این خوش خیالیام