بال من، رو به آسمان باز است
در دلم، شور و شوق پرواز است

چون‌که نام حسن به گوشم خورد
آن‌که یک آسمان، پر از راز است

سردر خانه‌اش نوشته شده
این کرم‌خانه، دائماً باز است

زندگی را سه‌بار بخشیده
کرمش هم همیشه اعجاز است

غصّه‌اش گرچه رو به پایان بود
قصّه‌اش، تازه رو به آغاز است

سالیانی‌ست بعد حادثه‌ای
با غم و بغض خویش، دمساز است

چشم او، آسمان باران است
غربتش زیر خاک، پنهان است

تیر غم از پی پرش آمد
یک‌مدینه، بلا سرش آمد

تووی مسجد، مغیره از روی عمد
بی‌حیا پای منبرش آمد

تووی خانه به‌روی درد دلش
آتش زهر همسرش آمد

لخته‌های جگر به روی لبش
وا مصیبت که خواهرش آمد

تیرها آمدند تا بدنش
روی دوش برادرش آمد

رووی لب، لا اله الّا الله
وقت تشییع، مادرش آمد

شیشه‌ی پهلویش، ترک دارد
با حسن، درد مشترک دارد

او که یک‌عمر، بی‌صدا مانده
به دلش، زخم کوچه‌ها مانده

به در شعله‌ور شده عمریست
خیره چشمان مجتبی مانده

او خودش دید بر رخ مادر
جای سیلی بی‌هوا مانده

ردّ دستی که موسپیدش کرد
روی گلبرگ یاس، جامانده

بعد از آن حادثه، روی چادر
علّتش چیست؟! ردّ پا مانده

رفت و زینب به خویش می‌گوید
وای من! داغ کربلا مانده




مطالب مرتبط

بسم رب النور نور کرب و بلا
بسم رب النور نور کرب و بلا

دو شنبه, 27 مرداد 1399

پخش
دیوونه منم...
دیوونه منم...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش
مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش