یه خونه بود یه خونواده
خونه کاهگلی و ساده
یه در داره باب المراده
همین درو از ریشه کندن
به اشک صاحب خونه میخندن
میان و دستاشو میبندن
هم دلشو سوزوندن هم خونه شو سوزوندن
اونو رو خاک کشوندن
فاتح بدر رو کشتن و فاتحه شم رو خوندن
آخ غُلغُله بود مدینه
آتیش و دود مدینه
همه حسود مدینه
کوچه طناب
غنفض غلاف
بازو کبود مدینه
ای مادر
حسن گوشه نشینه
یه غم داره تو سینه
چند شبه خواب میبینه
مادرو میزنن توی کوچه های مدینه