ادب را منتهایی؛ مهربانی را تو بنیانی
به درد لاعلاج دوستان خویش، درمانی

تو را ای سایه‌ی زهرای اطهر، سجده‌ها کردم
به درگاه شریفت آمدم امّا به پیشانی

سری دارم‌ میان سروران، گر از سر رحمت
مرا وقت عبورت، خاک‌ پای خویشتن دانی

دو چشم‌ خشک آوردم به تادیبش بیا برخیز
مگر اشک مرا امشب سر جایش تو بنشانی

تو را ای ابتدای رأفتت پایان هر رفعت
به پایان آمد این دفتر، شما را نیست پایانی

حریم سفره‌ات باب‌الحوائج سازد از عبّاس
عجب دستان پر مهری؛ عجب رزقی، عجب نانی

همه حاجت‌روا از دست‌های او شدند، آری
گرفته رزق خود را دست‌های او ز دامانی

بلاگردان فرزندان زهرا کردی‌اش امّا
روا بود عالمی را دور عبّاست بگردانی

عطش می‌نوشی از آن مشک پاره، مادر غیرت
عطش را قوت خود کردی، تو که از جنس بارانی

دل سنگ از طنین نوحه‌هایت آب خواهد شد
دمی که چشم‌های دشمنانت را بگریانی

عزاداری و می‌باری؛ ولی آری ادب داری
اگر پژمرده‌ای، پژمرده‌ی شاه شهیدانی

شب‌وروز تو عاشوراست؛ گر عبّاس را خواندی
میان خیمه‌ها دلواپس شام غریبانی

سوار موج اشکت می‌روی تا عرصه‌ی گودال
کنار جسم صدچاک امام خویش می‌مانی

در افتاده‌ست گیسوی حسین و پنجه‌های شمر
ببین اسلام را افتاده دست نامسلمانی

شبیه زلف در دستان قاتل، گشته احوالت
پریشانی پریشانی پریشانی پریشانی

نگاهت می‌دود؛ خنجر چه ظلمی با گلو کرده
برای زیرورو افتادنش، پاره‌گریبانی

غم پیراهنش آتش به جانت می‌زند، آری
تقلّا می‌کنی جسم شهیدت را بپوشانی

دلت مانند اوضاع خیامش، سخت آشفته
امامت مقتدایت آشنایت، زیر پا خفته




مطالب مرتبط

مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش
خونمون این طرفه
خونمون این طرفه

پنج شنبه, 03 بهمن 1398

پخش
دیوونه منم...
دیوونه منم...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش