ما به دین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
ره رو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
با چنین گنج که شد خازن او روح الامین
به گدایی به در خانه ی شاه آمدهایم
به پناه آمدهایم
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمدهایم
به پناه آمدهایم
آبرو میرود ای ابر خطا پوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمدهایم
به پناه آمدهایم