از کشته اش هم بترسید ، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز ، حتی سلیمان ندارد
دلهای ما مُلک او شد ، جان های ما سرزمینش
این سرزمین بهار است ، اینجا زمستان ندارد
.
ما التیام از که جوییم ؟ ما از که مرهم بخواهیم ؟
جز روضه ی فاطمیه ، این درد درمان ندارد …
.
صدها سلیمانی اینجا ، می جوشد از خون پاکت
دشمن چرا فکر کرده ست خون تو تاوان ندارد ؟
.
ما غرق خشمیم و کینه ، آتشفشان های دردیم
ایمن نباشد از این خشم ، هر کس که ایمان ندارد
.
خون ابومهدی امروز آمیخت با خون سردار
یعنی که اسلام اصل است ، بغداد و تهران ندارد