گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند

ما ندیدیم درین شهر رفیقانی چند

 

شهر من نان مرا خورد و نمک‌گیر نشد

هیچکس مثل من از زندگی اش سیر نشد

 

حق مارا سر هر قصه که میشد خوردند

قاتل مادر من‌ را روی منبر بردند

 

باخبر نیست درعالم کسی از حال حسن

قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من

 

آن چهل مرد که آتش‌زن جنت بودند

در صف اول هر وعده جماعت بودند

 

شیر غرّان جمل بودم و تاوان دادم

سالها قبل درآن کوچه بد جان‌ دادم

 

سوختن چاره ی این خسته ی غم پرور بود

از عسل آتش این زهر گواراتر بود

 

مادرم از دل آزرده ی من باخبر است

مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوب‌تر است

 

مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده

جگر پاره ی من پاره ی مسمار شده

 

کاش ثانی عوض فاطمه من‌ را میزد

جای مادر لگدش را به تن ما میزد

 

کاش میشد که به بالای سرم شب برسد

خبر طشت مبادا که به زینب برسد

 

چشم من تا دم مرگ است به دنبال حسین

روضه طشت کجا روضه گودال حسین؟!



مطالب مرتبط