ای کاش ببینم همه ماه نهان را
همراه شروع تو طلوع رمضان را
با تلخی اشک غمت افطار نمودیم
از مسجد مان تا که شنیدیم اذان را
چندیست که چشمان زمین بی تو ندیدست
از باد صبا آن نفس مشک فشان را
تلخ اند زبان ها بگذار از تو بگویم
تا نام تو تغییر دهد طعم دهان را
قلب که ز خاک کف پای تو دور است
صد سال نخواهیم برایش ضربان را
هر گاه که با تو به مناجات نشستیم
یک بار هم احساس نکردیم زمان را
گیریم که از دیدن تو چشم بپوشیم
آقای دل ما چه کنیم این دلمان را
امسال رسیدیم که از سفره ی زینب
بر دست گدایان بدهی لقمه نان را
خون گریه روز و شبت از غصه زینب
باعث شده در کام بگیریم زبان را
برگرد که از کوفه نه از کرب و بلا نه
از شام بپرسی سبب قد کمان را