بهار روزگار من السلام
سلام بر تو یا ربیعالأنام
عیده و با اجازهتون آقاجون
پا به پای دلم الان کربلام
یه عمره که همینه باور من
امامحسینه یار و یاور من
عیده و با ذوق میگم به حسین
عیدی به من بده؛ بزرگتر من!
درمون دردای منی کربلا
خونۀ آقای منی کربلا
مردم میرن دشت و دَمَن ولی من
میخوام بیام عیددیدنی کربلا
من که یه عمره عبد شاه طوسم
یه لحظه دور از این خونه، میپوسم
به رسم عید، واسه یه بار حسینجان
اجازه میدی دستتو ببوسم
بابام میگفت با اعتقاد و ایمان
امامحسین بابای ماست بقرآن
دست نوازش به سر من بکش
منو بگیر تُو بغلت حسینجان
عیده و من درِ خونهت فقیرم
جز خونۀ تو که جایی نمیرم
همه میگن عیده و عیدیش آقا
من عیدیمو از تو فقط میگیرم
عیدی من دیدن روز وصال
عیدی من یه قلب پاک و زلال
دل خوش و تن سلامت بده
عیدی من یه لقمه نون حلال
من عاشق آرامش زمینم
من دشمن اون دشمنای دینم
آرزومه بیاد همون روزی که
بچههای غزه رو شاد ببینم
عیدی من زیارت کربلاست
بوسهزدن به اون ضریح سقاست
از این زمونه خستم به اباالفضل
عیدی من ظهور عشق زهراست
مگه میشه دو خط روضه نخونم
حالا که حرف ساقیِ حرم شد
فدای اون دستای نازنینی
که پیش نهر علقمه قلم شد
دست عموی خیمهها بریده
قد بابای خیمهها خمیده
با لب تشنه هی اباالفضل میگفت:
تشنهتر از حسین کسی ندیده
مثل دمی که اکبرش فدا شد
دور حسین هلهله باز بپا شد
بیغیرتا گفتن که رفت اباالفضل
موقع حمله سمت خیمهها شد