نزدیک عصر بود، برافروخت ماه تو
نزدیک عصر بود، حرم بیپناه تو
از سینهات زبانهکشید آتش عطش
آیینه، آب میشود از سوز آه تو
با آخرین سهشعبه به زانو درآمدی
شد نیزهی غریبی تو، تکیهگاه تو
جان داشتی هنوز، حرم بود در امان
خود لشکری است این غضب در نگاه تو
در بین عمق فاجعه، افتاد پیکرت
برخواست با نفسنفست، یا اله تو
پس قبل حنجرت، نفست را برید شمر
طاقت بیار؛ خواهرت از خیمه میرسد