سر شب تا سحر، منادی حق
هر گنهکار را صدا کرده
من آلوده هم، طمع کردم
دائم الفضل، سفره وا کرده
باز کرده دو دست رحمت خویش
تا که شاید من و تو برگردیم
طعم آغوش مهربانش را
سیزدهروز تجربه کردیم
مهربانتر ز مادر است خدا
ما که هستیم؟! عبد فرّاریم
با تمام گناهکاریمان
در جگر، حبّ مرتضی داریم
سینهام مثل حضرت زهرا
میدهد چون بهشت، بوی نجف
وقت جاندادنم بچرخانید
جای قبله، مرا بهسوی نجف
قلب من با غم امام حسین
مثل تربت، طهارتی دارد
بهتر از گریه بر امام حسین
چشم من، چه عبادتی دارد
میزند ناله، ای عزیز دلم!
گیسوانت کجاست، شانه زنم
یاد هر ضربهای که خوردی تو
درد میگیرد ای حسین، تنم
نیزهها در قیام و سجدهشان
أشهد حنجر تو را خواندند
عدّهای آمدند در گودال
صورتت را به خیمه چرخاندند
آتش افتاده بود بر جگرت
آسمان را چو دود میدیدی
خواهرت را محاصره کردند
زینبت را کبود میدیدی
سر اینکه سر تو را نبرند
روو زده خواهر تو بر دشمن
هرچه فریاد زد: نزن نامرد
عمر سعد گفت که شمر بزن
دستوپا گیر سربریدن شد
گفت بیرون کنید این زن را
با ته نیزه و غلاف زدند
بر سر و صورتش، چنان زهرا