این خانواده آینه های خدائی اند
در انتهای جاده ی بي انتهائي اند
خیل ملک مقابلشان سجده می کنند
اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند
هر کس که می رسد سر اطعام می برند
فرقی نمی کند که فقیران کجائی اند
یک "السلام" و یک "و علیک السلام "سبز
اینها همان مقدمه ی آشنائی اند
صدها هزار مثل سلیمان در این حرم
مشغول لحظه های شریف گدائی اند
سوگند ميخوريم كه پروانه زاده ايم
همسايه ي قديمي اين خانواده ايم
تو آسمان جودي ما يا كريم تو
پرواز ميكند دل ما تا حريم تو
احساس ميكنم به تو نزديك ميشوم
وقتي كه مي وزد سر راهم نسيم تو
وقت كرامت است كه از راه آمده است
آن آشناي كوچه نشين قديم تو
قرآن بي بديل ، حروف مقطّعه
كي ميرسم به فهم الف لام ميم تو
سوگند ميدهيم خدا را در اين سحر
بر پينه هاي رحمت دست كريم تو
ما را هميشه سائل دست شما كند
ما را به زير پاي شما خاك پا كند
دست مرا بگير كه عاشق ترم كني
سلمان خانواده ي پيغمبرم كني
من در قنوت نيمه شبت دور ميزنم
شايد مرا بگيري و انگشترم كني
آن شاخه ي گلم كه به دست تو داده اند
تا هركجا كه خواست دلت پرپرم كني
من آمدم كه بين سحرهاي اشتياق
بال مرا بگيري و خرج حرم كني
بال و پر شكسته به دردم نميخورد
انگار بهتر است كه خاكسترم كني
روزي آب و سفره ي نان مني حسن
ماهِ مباركِ رمضان مني حسن
اي در هواي پاك نگاهت سلام ها
نامت نداشت سابقه اي بين نامها
اي سبزي بهار خدا سير ميشوند
از عطر سفره هاي حضورت مشام ها
بيرون بيا و چشم مرا هم قدم بزن
هم سفره ي فروتن جمع غلام ها
در كوچه ات كسي به كسي جا نميدهد
مكثي نما به شوق چنين ازحام ها
سائل شدن كنار نگاه تو واجب است
وقتي گدا به چشم تو دارد مقام ها
تو سفره دار شهر خدا ما گداي تو
مثل كبوتريم و اسير هواي تو
آنكس كه پيش پاي شما خم نميشود
در خانه ي فرشته هم آدم نميشود
آقاي من بدون توسل به نام تو
حالي براي توبه فراهم نميشود
دست مرا بگير و به سمت خدا ببر
چيزي كه از بزرگيتان كم نميشود
آرامش تو باعث طوفان كربلاست
بي صلح تو قيام مُحَرم نميشود
هركس كه بر نجابتِ صلح و سكوت تو
مؤمن نميشود ، به جهنّم نميشود
تا كربلا رسيد صداي سكوت تو
اين قيل و قال ها به فداي سكوت تو
اي از هزار حاتم طائي كريم تر
لطف تو از تمام كريمان قديم تر
مي آوري به وجد تو پروردگار را
اي از زبان حضرت موسي كليم تر
تو ابتداي نسل طهوراي كوثري
هركس حسودتر به تو باشد عقيم تر
در اين مسير رو به خدايي نديده ايم
از رد پاي گيوه ي تو مستقيم تر
در كربلا به آينه ات سنگ ميزنند
هركس شبيه تر به تو جرمش عظيم تر
آقا تو در كلام خلاصه نميشوي
در حضرت و امام خلاصه نميشوي
اي ياكريم خسته چه كردند با پرت
اين زهر ِ پر شراره چه آورده بر سرت
از لحظه اي كه رنگ نگاهت كبود شد
رنگي دگر نرفته مناجات خواهرت
با اينكه اي غريب ، تو بودي امام شهر
اما كسي نخواند نمازي به پيكرت
تابوت را نشانه گرفتند به تيرها
آن هم كجا به پيش دو چشم برادرت
دلهاي ما به ياد تو اي بي حرمترين
پر ميزند به سمت بقيع مطهرت
تا كِي لبم به خاك بقيعت نميرسد
بر آستان پاكِ رفيعت نميرسد