رسیدی از ورای آسمان، شب را سحر کردی
قدم تا بر خاک بگذاشتی آن را گوهر کردی
به دنیا آمدی ، اول گداها را خبر کردی
قدومت را بنازم، ای که مولا را پدر کردی
چگونه مدح تو گویم فراتر از سخن باشی
به این حسنی که میبینم، باید هم حسن باشی
به تصویر خیال من همیشه غرق لبخندی
تویی که میزبان میهمانان خداوندی
خدا که نیستی اما شبیهش بیهمانندی