بین یك مشت شغال و بوف است

دشمن از صید خودش مشعوف است

فقط انگشتر او گم نشده

چند عضو بدنش محذوف است

حجم گودال پر از خون شده است

ظرف كوچك تر از این مظروف است

سرّ هستی ست چرا پس این قدر

روضه های بدنش مكشوف است

بارش سنگ به پیشانی او

داستان صفت و موصوف است

ترسم این گرگ تو را زجر دهد



مطالب مرتبط

توی شبهای تنهاییم
توی شبهای تنهاییم

شنبه, 21 اسفند 1400

پخش
تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه
تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه

چهار شنبه, 12 شهریور 1399

پخش
رحمت واسعه ای
رحمت واسعه ای

پنج شنبه, 08 دی 1401

پخش