دوباره مادر و کرببلا ، شب جمعه
دوباره مادر و اشک وعزا،شب جمعه
دوباره روضهی والشمرجالسٌ...ای وای
دوباره روضهی سر نیزه ها ، شب جمعه
دوباره گریهی زهرا کنار گودال و...
دوباره ضجّهی واغُربتا ، شب جمعه
دوباره نالهی جانسوزِ «یابُنَیْ قَـتَلوکْ»
رسد ز حضرت خیرُالنسا ، شب جمعه
زعرش هودَجِ نوری به اشگ و آه رسید
خبر دهید که زهرا به قتلگاه رسید
سلام ای پسر بی سرم ،سلام حسین
سلام تشنه لبِ مضطرم ، سلام حسین
سلام ای بدنِ قطعه قطعهی درخاک
سلام کشتهی بی یاورم ، سلام حسین
سلام ای تنِ عریانِ بی کفن ، پسرم
سلام صید شکسته پرم ، سلام حسین
مُرَمّلٌ بِدماء ، یا مُقَطَّـــعُ الاعضـــاء
گلو بریدهی از خنجــرم ، سلام حسین
کنــــار قبـــر تو بر پیکــــرت سلام کنم
سرت کجاست که بالا سرت سلام کنم؟
غریب در وسطِ یک سپاه افتادی
میان لشگــــریان بی پناه افتادی
همینکه تیر سه شعبه به سینه ات آمد
به ضرب نیزه تو از ذوالجناح افتادی
غریبِ مادر ، دیدم که با سرِ زانو
به سمت گودی مقتل به راه افتادی
«وَ اَسرَعَ فَرَسُکْ...»*خیمه را خبر می کرد
که سر به سجده تو در قتلگاه افتادی
«به روی دامن مادر سرت بریده شدُ...
تنت به این طرف و آن طرف کشیده شدُ...
هنوز سوزم از این غم که پیکرت می سوخت
به زیر خنجر شمر آه، حنجرت می سوخت
هنـــــوز ســـــوزم از اینکه در آفتـــــاب مُدام
تنت به خاک و روی نیزه ها سرت می سوخت
همینکه رفت به نیزه سرت ، خودم دیدم
حرم اسیر حرامی و خواهرت می سوخت
هنـــــوز روی زمین بود پیکـــــــــرت مادر...
که بین شعله سر و روی دخترت می سوخت
حرامیان به حریمت شراره می بردند
زگوش دخترکان گوشواره می بردند