عبد ضعیف، تاب قهر و تشر ندارد
جز آستان ربّش، جایی دگر ندارد
بنده رسیده امّا با کولهبار خالی
پیش خدای خوبش، جز چشم تر ندارد
بیچارهتر کسی از این تحبسالدعا نیست
درد است که دعایم دیگر اثر ندارد
لطفی مرا کشانده بر آستان توبه
این لطف از کجا بود؟! روحم خبر ندارد
حُسن توکّلم بر دست دعای زهراست
گرچه محبّی از من آلودهتر ندارد
خیر و صلاح طفل خوردهزمین خود را
هرگز شبیه مادر، کس در نظر ندارد
شب زندهدار بودن، کار علی و زهراست
جز اقتدا به عشقش، عاشق هنر ندارد
آقایی علی را هر سائلی چشیده
او از گناهکاران هم، چشم بر ندارد
مستی ناب از چیست؟ انگور مرقد او
حتّی درخت فردوس، چون آن ثمر ندارد
راه نجات یعنی کربوبلا، زیارت
قلبم جز آن حوالی، شوق سفر ندارد
فیض سحر تماماً از گریه بر حسین است
بیفیض ذکر روضه، فیضی سحر ندارد
زهرا رسیده نزد جسم حسینش امّا
جسم عزیز زهرا، ای وای! سر ندارد