الهی و ربّی! ببین بینوایم
ثوابی ندارم؛ سراپا خطایم
من آنقدر توبه شکستم که دیگر
به پیش تو، رنگی ندارد حنایم
به اخم و سکوتت ز من روو مگردان
مرانم از این در؛ بده ناسزایم
به پشت در خانهات مینشینم
بگو تا که داخل بیایم، نیایم؟
وفایت همیشه به دادم رسیده
ببخشم که عمری فقط بیوفایم
نبین رووسیاهم؛ نبین پر گناهم
محبّ قدیمی اهل کسایم
چنان چاه کوفه، دلم مرتضاییست
ولای علی داده قدر و بهایم
چه هجران سختی؛ تمامی ندارد
شب و روز، دلتنگ کربوبلایم
قسم بر سحرهای ماه مبارک
گرفتم من از خاک تربت، شفایم
حسین است گرمای اشک روانم
به داغ غمش، سالها مبتلایم
برای لب خشک فرزند زهرا
ز بس گریه کردم، گرفته صدایم
چه داغ بزرگی؛ چه تصویر سختی
به فکر تن مانده در بوریایم
چه آه حزینی؛ بُنیَّ بُنیَّ
پریشان این آه خیرالنّسایم