تا نهادی پای خود بر چشم ما، عبدالعظیم
دیده ها بینا شد از نور خدا ، عبدالعظیم
هر زمانی که گره افتاد در کار کسی
آمد و پیش تو شد حاجت روا ، عبدالعظیم
عطر نان خانه ی تو میدهد بوی حسن
یادگار سفره های مجتبی، عبدالعظیم
اُسوه های علم ؛ خاکِ راهِ زوارت شدند
خاک پای زائرانت توتیا ، عبدالعظیم
هر کجا رفتم نجف ؛ مشهد ؛ مدینه ؛ کربلا
روی لب دادم سلامی بر شما عبدالعظیم
اهل تهران هرشب و هر روز مهمان تو اند
سفره دار روضه های هل اتی عبدالعظیم
کربلا را با خودت تا شهر ری آورده ای
وَه چه نزدیک است با تو کربلا ، عبدالعظیم
مجتبایی هستی اما مادرت در پیش تو
ضربه ی سیلی نخورد از بی حیا ، عبدالعظیم
زائر تو ، زائر شاه شهیدان شد ولی...
مانده آیا پیکرت بر خاکها ؟! عبدالعظیم
پیکر پاک شما دیگر نخورده ضربه ای
رأس تان دیگر نشد از تن جدا ؛عبدالعظیم