چه بگویم نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دو تاست
به همم ریخته است گیسویی
به همم ریخته است مدتهاست
چه بگویم نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دو تاست
به همم ریخته است گیسویی
به همم ریخته است مدتهاست
یا برگرد یا آن دل را برگردان
یا بنشین یا این آتش را بنشان
آه ای جان آخر تا کی سرگردان
ای زیبا ای جانا
با آن که به لطف خود صبورم کردی
از گودی قتلگاه دورم کردی
با دست خود ای عشق خبر دار شدی
در قبر غمت زنده به گورم کردی
چه بگویم نگفته هم پیداست
غم این دل مگر یکی و دوتاست
به همم ریخته است گیسویی
به همم ریخته است مدتهاست