در غربت مدینه و بی یار می روی
با حالتی شکسته و تب دار می روی
عمامه ات کجاست عزیز دل نبی
این گونه بی عبا و گرفتار می روی
دشمن سوار مرکب و آقای من چرا
پای برهنه همره اشرار می روی
پیچیده عطر فاطمه در کوچه های شهر
با یاد یاس و آتش و دیوار می روی
از بازوی شکسته پروانه خواندهای
دلتنگ مادرت چه غریبانه خوانده ای
هر چند قلب پاک شما را شکسته اند
زنجیر دور دست یتیمان نبسته اند
تیری به حنجر علی اصغرت نخورد
لب های تشنه ات به لب اکبرت نخورد
در ظلمت خرابه سرت میهمان نشد
چشم سه ساله ای به تن بی سرت نخورد
آتش زبانه زد وسط خانه ات ولی
انبوه شعله ها به تن دخترت نخورد
دشمن شکست حرمت آن خانه را ولی
دست حرامیان به پر خواهرت نخورد
در منظر نگاه پریشان کودکان
تیری به قلب ساقی آب آورت نخورد
در غربت مدینه شدی همدم بقیع
از بس که اشک ریخته ای در غم بقیع
امشب دلم غریب تر از غربت شماست
دلتنگ بوسه بر حرم و تربت شماست
یک روز میرسد که بسازیم از طلا
صحن و رواق چون حرم حضرت رضا
صحنی برای مادر پهلو شکسته ات
صحنی برای باقر و سجاد و مجتبی
یک گوشه از بهشت غریبانه ی بقیع
صحنی برای مادر سقای کربلا
چون یا کریم دور سر گنبد حسن
در آسمان پنج حرم ، بال و پر رها
امشب که سمت عرش خدا بال بسته ای
مهمان آن شهیده پهلو شکسته ای