قرار دل! ز فراقت دگر قرار ندارم

به انتظار قسم، تاب انتظار ندارم

 

به احتضار مبدّل شد، انتظار ظهورت

اجل رسیده دگر؛ تاب احتضار ندارم

 

ز بس گریستم و دیده‌ام ندید رخت را

گمان برند گروهی به من که یار ندارم

 

اگر بهار شود، چارفصل سال برایم

خدا گواست که بی‌روی تو، بهار ندارم

 

به سلطنت ندهم رتبه‌ی گدایی خود را

که در زمین و زمان، جز تو شهریار ندارم

 

نه مانده تاب فراق و نه هست طاقت صبرم

چگونه صبر کنم؟! دیگر اختیار ندارم

 

دیار من نبود غیر خاک مقدم یارم

چو دُورِ غیبت یارم بود، دیار ندارم

 

به اشک دیده بیارم مگر به دست، دلت را

عزیز دل! چه کنم؟! چشم اشک‌بار ندارم

 

اگر تو سوز دهی، جز به آتشت نگدازم

اگر تو اشک دهی، غیر گریه کار ندارم

 

به دار عشق تو، میثم مگر قرار بگیرد

وگرنه تا به تنم جان بود، قرار ندارم



مطالب مرتبط

بسم رب النور نور کرب و بلا
بسم رب النور نور کرب و بلا

دو شنبه, 27 مرداد 1399

پخش
خونمون این طرفه
خونمون این طرفه

پنج شنبه, 03 بهمن 1398

پخش
مدار عشق...
مدار عشق...

دو شنبه, 18 مرداد 1400

پخش