موندی بلاتکلیف، داغ تو پیرم کرد

روزِ بیابون داغ، شبِ بیابون سرد

کسی نیست شبا چیزی بندازه روم

هنوز خونِ تازه میاد از گلوم

لباست رو بردن بره آبروم

بی‌آبرو شه

لباسِ کهنه‌تو می‌خواد کجا بپوشه؟

هلهله می‌کرد

پیرهنتو می‌برد و بازم گِله می‌کرد

حیا نداره

که لااقل عباتو رو تنت بذاره

با خونِ تو خاکِ گودالو گِل کردن

کی فکرشو می‌کرد با اسب برگردن

نیازی به نعل‌های تازه نبود

نیازی به تشییع جنازه نبود

میومد صدات امّا واضح نبود

ادامه دادن

به قاتل تو قولِ عمامه دادن

گلایه دارم

نشد تنت رو زیرِ سایه بذارم

غمِ حسینم

بَده صدات کنم جلو همه حسینم



مطالب مرتبط