دیشب مدینه بودیم و میگفتی و میخندیدم
لالائی هات تو گوشمه رو دستت آروم خوابیدم
بابا نگو خواب میدیدم
دیشب داداش علیم اومد به روی دستام بوسه زد
میگفت عزیزم از سفر برات النگو خریدم
وای بازم خواب میدیدم
دیشب دیدم که عمه جون با قاسم اومد خونمون
میگفت برات یه چادر خوشگل گلدار بریدم
بابا اینم خواب میدیدم
دیشب میون دفترم برای داداش اصغرم
عکس عموم رو با علم کنار دریا کشیدم
نگو بازم خواب میدیدم
.....یه شب جا موندم از همه به روی دست فاطمه
چشام میرفت که خواب بره با سیلی از خواب پریدم
کاشکی اینم خواب میدیدم