آمدم با حال زارم یا علی بن موسی الرضا
گله ها باتو دارم من فقط با تو ندارم
پس گره واکن ز کارم خسته ازاین شهرم و دارم هوای کوی تو
چشم بستم برهمه تا رونمایم سوی تو
باز بغضم یاد کرده شیونم آید به کار
با دل تاریک اشک روشنم آید به کار
وقت سختی ها رضاجان گفتنم آید به کار
هر زیارت لحظه ی جان دادنم آید به کار
غم ندارم نه درون غم نه در محشرم
قول ی حق قول داده میرسد بالا سرم
خون دل میریزد از چشم من این یاقوت نیست
راز های عاشقان پیش رضا مسکوت نیست