سلام حضرتِ سلطان ! سلام اقبالم !
شدم گدای حریمت ، به خویش می بالم
فقط غبار ترا می کشم به چشم ترم
فقط مسیر ترا می روم در این عالم
دوباره درد خودم را نگفته یادم رفت
مرا کنار ضریحت شفا بده ، لالم
به مستمندی ام اینجا همیشه مفتخرم
ز حاجت نگرفته همیشه خوشحالم
چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم
چه خوب ! در حرم تو شکسته شد بالم
غلامی تو شده کار هر شب و روزم
همیشه از کرم توست رزق هر سالم
از آن زمان که شده سفره ام بنام جواد
زیادتر شده والله برکت مالم
مرا بخر که محرم دوباره گریه کنم
دوباره فکر سیاهی و پرچم و شالم
اگر که قبل عزای حسین جان دادم
بیا عزیز دلم با حسین ، دنبالم