از قنوتِ عرشیان ، خیرالعمل می آورند
مثل قرآن ، آیه های مستدل می آورند
آسمان را در حیاط این محل می آورند
خُمره خُمره از گُل نرگس ، عسل می آورند
حال من در میکده ، انگار حال بهتری است
خوشه ی انگور مستی آفرینم ، عسکری است
ای عروس فاطمه ! این تاج ، تاجِ عزت است
امشب از نوزاد تو در کل عالم صحبت است
این پسر ، طاووسِ زیبای خدا در جنت است
بر لب خندان بابایش حسن ، تهنیت است
بهترین گنجینه های اهل بیت ، آغوش اوست
پرچمِ نصرُ من اللهِ همه بر دوش اوست
مرحبا بر شیرِ پاکی که خورانده مادرش
بشنوید از ماجرای خیبر و یاحیدرش
گرچه دشمن صف کشیده دور او با لشکرش
پادگان سامرا را ریخت برهم آخرش
ناگهان قنداقه اش از چشم مردم دور شد
چشم هرکس که حسودش بود آنجا کور شد
مکه می نازد بخود که کعبه ام مشتاق اوست
سامرا مست است که جامش ، مِیِ رزّاق اوست
کاظمین و مشهد و قم ، مرکز عشاق اوست
هر گدایی دَر نجف ، ریزه خور انفاق اوست
او که می گردند دورش صبح تا شب ، عالمین ...
عالمی را جمع کرده اربعین ، دور حسین
در وجودش ، جلوه ی هر چارده معصومِ ماست
هم جمیع الاولیا ٕ و هم جمیع الانبیاست
چهره اش را دیدم و گفتم که خیلی آشناست
غافل از او بودم و حالا نمی دانم کجاست
حرمتم را داشته هرجا خطابش کرده ام
او سلامم کرده اما من ، جوابش کرده ام
عکس او را ماهِ صحرا گَرد ، دارم می کشم
در سپاهش یارهای طرد دارم میکشم
خسته ام از خویش و آه سرد دارم می کشم
من به درد او نخوردم ، درد دارم می کشم
گرچه سنگم ، با خودم الماس را می آورم
آبرویم رفته ، پس عباس را می آورم
رفت مهدی سمت عرش و بر لبش لبخند بود
مصطفی در آسمان مدهوش این پیوند بود
از ملائک لشکری همراه آن دلبند بود
مادرش دلواپس قنداقه ی فرزند بود
وای ، از عباس و از آن حال زار و مضطرش
وای از ، آن ناامیدی رباب از اصغرش
گرچه ماه علقمه ، دریا در آن سرداب ریخت
آبروی مشک رفت و آبروی آب ریخت
پیش سقا ، اشک چشم خسته ی ارباب ریخت
با سه شعبه خونِ حلقِ اصغرِ بی تاب ریخت
گفت: دست و پا مزن ، برگرد از میدان ، بس است
در حرم غوغاست اصغر ، مادرت دلواپس است