نیست دردی کشنده تر ز فراق استخوان آب می کند مرفاق
غم دوری تو مصیبت شد شده ام با همه به جز تو عیاق
عمری از دیدن تو محرومم گله از چه ؟ ندارم استحقاق
از گناه زیاد خسته شدم شده پرونده ام پر از اوراق
اشک چشم مرا دو چندان کن چون که محتاج گریه اند عشاق
اِکْفِیانى غریب و تنهایم وَانْصُرانى شدم به تو مشتاق
دل به دل راه دارد آقا جان دل به هم بسته ایم بی اغراق
نمک روضه ی مرا بفرست روزی ام دست توست یا رزاق
سحری رو به روی شش گوشه دست من را بگیر بین رواق
ای ضریح حسین دلتنگم برسان ناله ی مرا به عراق