نور تو بر زمین اصابت کرد
 عرش را غرق بُهت و حیرت کرد

باد با شاخه های سبز امید
 کوچه ی شهر را نظافت کرد

بین ” احساس” و “عقل” دعوا بود
 این دو را ” دل ” به صلح دعوت کرد

صفحه‌ی حُسن تو ورق می خورد
 دفترت عشق را روایت کرد

ابر ، دنبال تو به راه افتاد
 آسمان در پی تو حرکت کرد

هر کجا حرف از بزرگی شد
 باید از شوکتِ تو صحبت کرد

لایقِ جلوه ات نبوده کسی
 حدِّ آن را خدا رعایت کرد

ماه‌بانوی مُلک ایرانی
 مِهر تو در دلم حکومت کرد

قم ، اگر عُشُّ آلِ احمد شد
 خاکِ آن را دَم تو ، تُربت کرد

فاطمه‌بودنت مُسَجَّل شد
 نامت این حُکم را کفایت کرد

وصف معصومه شرح عصمت توست
 پاک شد هر که با تو بیعت کرد

یا رضا ، یا رضای هر شبه‌ات
 شیعه را غرق در رضایت کرد

با همان چادری که بر سر توست
 می شود خلق را شفاعت کرد

قسمِ آخر دعای منی
 ” فاطمه؛ اِشْفَعی‌لَنای” منی

ای کریمه! کرامتت علنی‌ست
 همه جا از عنایتت سخنی‌ست

هر که یک‌بار خورده نان تو را
 گفته که سفره‌داری‌ات حسنی‌ست

هیبتت ، آفتابِ ظلمت ماست
 کار آئینه‌ی تو شب‌شکنی‌ست

عصرِ شعری که در حریم تو بود
 خوش‌ترین ساعت هر انجمنی‌ست

سنگ‌فرش حیاطِ صحن شدن
 بهترین آرزوی هر بدنی‌ست

کار من پیچ خورده..،کاری کن!
 گره هر قَدر کور ، وا شدنی‌ست

من به همسایگیت مفتخرم
 همه‌ی ذوق من به هم‌وطنی‌ست

نسل در نسل..،در جوار توایم
 عجمی‌زاده‌ی دیار توایم

مثل جَدَّم غلام خواهم شد
 صاحبِ احترام خواهم شد

قالی‌ات را به دوش من بگذار
 خادمی خوش‌مرام خواهم شد

پادشاهی‌ست مُزد نوکری ات
 با تو عالی‌مقام خواهم شد

قطره ، قطره به پات خواهم ریخت
 رفته ، رفته تمام خواهم شد

کوه خضر تو ، کوه طور من است
 با خدا همکلام خواهم شد

با علیکت..،بریز خون مرا
 کشته‌ی یک سلام خواهم شد

هرچه نَفْسم درنده‌خو باشد
 در حریم تو رام خواهم شد

اذنِ گنبد به زاغ اگر بدهی
 جَلد این پشت‌بام خواهم شد

طُعمه هایم اگر که گندم توست
 عاشق هرچه دام خواهم شد

آهوی طوس یا کبوتر قم
 تو بگو هر کدام..، خواهم شد!

دمِ باب‌الجواد می‌افتم
 فرش راه امام خواهم شد

با تو آن حاجتِ روا هستیم
 زائر مشهدالرِّضا هستیم

فصل دلتنگی‌ات زمستانی‌ست
 چشم‌هایت همیشه بارانی‌ست

آسمانت اسیر شب شده است
 گرچه دور و برت چراغانی‌ست

آنقَدَر قلب تو پر از غم شد
 قدر یک آه در دلت جا نیست

بی خبر بودن از پدر..،سخت است
 نامه ات دلخوشی زندانی‌ست

حسرتت ، دیدن برادر بود
 لحظه‌ها،لحظه های پایانی‌ست

سم به جانت نشسته بانو‌جان
 چشم امید تو به فردا نیست

باز هم شُکر ، خانه ات امن است
 کُل قم در پی نگهبانی‌ست

کافری با لگد نزد به دری
 رسم همشهری‌ات مسلمانی‌ست

” دُوُّمی داد زد سرِ زهرا
 نعره‌اش،نعره های شیطانی‌ست

پای نامحرمی به کوثر خورد
 چکمه روی کلامِ قرآنی‌ست

آه! اهل سقیفه بد کردند
 چادرش را همه لگد کردند

 



مطالب مرتبط