روضه را از جنان سیاهت کن

خیز و تعظیم رو به ساحت کن 

خستگی ناپذیر خدمت خلق

بعد از امروز خواب راحت کن

پسر فاطمه که سوخته‌ای 

یاد آن روز پر وقاهت کن 

در غم خویش اشک زهرا را 

مرهم جسم پر جراحت کن

وقت آرامش است سید جان

بعد از این یکم استراحت کن

سینه ها غرق در غم و مهن است

همه جا از شهادتت سخن است

رفتی ای خادم الرضای خدا

داغ تو رو سینه ی وطن است

روی انگشتر تو حک شده بود 

که ولی خدا ابوالحسن است

بر نگینت نوشته بود علی

عشق حیدر سزاش سوختن است

اما حرف انگشترت وسط آمد

دل ما یاد شاه بی کفنت آمد

آن که اعضای او به غارت رفت

آن شهیدی که پاره پاره تنش

پسر فاطمه ندید کسی

بدن تو بدون پیرهنت 

جدت اما ذبیح العطشان شد

بدنش مثله گشت و ...



مطالب مرتبط